دختــــــرڪـــــــــ رو به من ڪرد و گفت :
واقعا آقـــــا ؟!
گفتم : ببخشید چے واقعا ؟!
گفت واقعا شماها از دختراے چادرے بیشتر از ما خوشتون میاد ؟؟
گفتم بله
گفت اگه آره ، پس چرا پسرایے ڪه از ماها خوششون میاد از ڪنار ما ڪه میگذرند محو ما میشن
ولے همین خود تو و امثال تو از چند مترے یه دختر چادرے ڪه رد میشید فقط سر پایین میندازے و رد میشید..؟؟
آقا اصلا دین رو میذاریم کنار
بیا اصلا قرآن رو میذاریم کنار
حجاب یه مساله عقلیه هر عقل سالمی میتونه قبول کنه به یه خانم بگو حاضری شوهرت 99% عشقش مال تو باشه 1% واسه یه زن دیگه؟!
کسی هست بگه حاضرم؟!
پس همونطور که دوست داری شوهرت عشقش مال تو باشه، جوری از خونه بیرون نرو عشق شوهر مردمو بدزدی
یه جور لباس نپوش آرایش نکن که 1% عشق یه مردو مال خودت کنی، زن مسلمان باید آنچنان در میان مردم رفت و آمد كند كه علائم عفاف و وقار و سنگینى و پاكى از آن هویدا باشد
حضرت استاد احدی به نقل از حضرت آیت الله بهاءالدینی :
اگر زنان چادری میخواستند نشانشان میدادم عرقی که در فصل گرما به خاطر حفظ حجاب می ریزند , دانه دانه اش خورشید است . شما خورشید خدا هستید .
و ایشان این روایت را از ثواب الاعمال نقل می کردند عرقی که زن زیر چادر میریزد سه جا برای او نور می شود :
✍همه رفته بودن و نوبت به من و آبجیم رسید!
خانمے با وضع و ظاهرے نامناسب( با ماشین شخصے خودش اومده بود)، ڪه خودش رو با شخصیت و با فرهنگ میدونست، هم تو صف چند نفر بعدازما منتظر بود .
وقتے ڪه نوبت ما شده بود رو ڪرد بمن و گفت ،جاتو بده بمن .
نمیدونستم چیڪارڪنم ،(قبلا جامون رو به چندنفرے داده بودیم اما اونا دلیلاے محڪمے داشتن و واقعا دیگه وقتی نمونده بود که بخوایم صرف دیگران کنیم )، داشتم به این فڪرمیڪردم از ڪِے تاحالا ما منتظر بودیم و وقتے نوبت ب خودم رسیده جامو بدم ب یڪے دیگه،ازاونورهم من اخرین نفره صف نبودم ڪه بخوام از حق خودم بگذرم،ازطرف دیگه هم همه اتوبوسا رفته بودن و تنها اتوبوس ما منتظر ما دو تا بود.
من گفتم نه من جام رو بشما نمیدم.بعدش هم گفتم بعدازمن چندنفرے هستن ڪه قبل شما توصف منتظرن،من اگه جامو بدم اوناهم راضے نیستن،اون خانم بمن گفت اینا همشهریاے من هستن و جاشون رو بمن میدن!ازشون پرسید مگه نه؟ اونا با ڪمے تردید گفتن اره،هے من بهشون میگفتم بگن نه، اونا هم انگار با رو دربایسے حاضربودن جاشونو بدن؛اما اخرش خودم قبول نڪردم. تا جایے ڪه نوبت به آبجیم رسید و خانمه رو ڪرد به آبجیم و گفت :شما ڪه خودتونو مسلمون میدونید،شما ڪه دم از اسلام میزنید،شما ڪه میگید درستڪارید ،اونوقت حاضر نیستید جاتون رو بدید به یڪے دیگه؟!؟
{چند بار بهش گفتیم ،اتوبوس ما میخواد بره،اما اون وقتی دید جامون رو بهش نمیدیم،با تمام حرصش گفت ،ایشاالله اتوبوسوتون بره و جا بمونید!!واقعا کمی رفتارش بچگانه شده بود} داستانش جالبه اما طولانی میشه بخوام همشو بگم برای همین نمیگم و میریم سر اصل مطلب
❤️
(حالا واقعا اسلام ڪے گفته بزور جاتو بده به یڪے دیگه؟!)
این داستان و خاطره تاهمینجاش ڪافیه ،ے نڪتۀ جالبے در این داستان نفهته بود اونم اینڪه
ڪسے ڪه چادر میپوشه بقیه افراد اون رو درستڪار میدونن.بدون اینڪه حتے بخواد چیزے بگه،بقیه اینگونه تصورمیڪنن،این خیلے خوبه..و خیلے هم سخته...چون اگر اونایے ڪه چادر میپوشند در جایے اشتباهے ڪنند ،دیگران اون اشتباه رو به پاے اسلام و افراد متدین میذارن...
پس بخودت افتخار ڪن بانوے چادرے
چرا ڪه چادر تو نشاندهنده "درستڪارے" توست
فقط اسمش روی یکی ازبلوارهای بزرگ تهران است,بدون اینکه بدانیم او کیست؟!
طلبه جوانی شب هنگام در حجره خود مشغول مطالعه بود که به ناگاه دختری زیبارو وارد اتاق شده، در را بست و با انگشت به طلبه اشاره کرد که سکوت کند و هیچ نگوید ... دختر خود را از بزرگ زادگان اصفهان معرفی می کند و می گوید: اگر در برابر بودنم مقاومت کنی ترا به سیاست سختی دچار میکنم. طلبه جوان از ترس او را جا میدهد، دختر غذا میطلبد، طلبه میگوید جز نان خشک و ماست چیزی ندارم، میگوید بیاور. غذا میخورد و میخوابد.
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
در چنین شرایطی وسوسه های شیطانی به سراغ طلبه جوان می آید اما محمدباقر هربار با پناه بردن به خداوند و سوزاندن تک تک انگشتان دست با آتش چراغ، آتش هوس را خاموش می کند.
مأموران تجسّس که تا صبح به جستجوی دختر شاه صفوی مشغول بودند، گذرشان به مدرسه دینی میافتد، در این هنگام دختر را در حجره محمدباقر یافته و همراه طلبه جوان نزد شاه عباس می برند.
شاه عصبانی می پرسد: چرا شب به ما اطلاع ندادی؟ محمد باقرگفت : شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد.
شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه ؟
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
خبر سلامتی دختر را که از اهل حرم میگیرد از طلبه پرسید: چطور توانستی با وجود جوان بودن در برابر هوای نفس مقاومت نمائی؟
محمد باقر ۱۰ انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و علت را پرسید طلبه گفت : چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می نمود هر بار که نفسم وسوسه می کردیکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا ، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند وایمانم را بسوزاند.
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده خانم را به عقد میرمحمد باقر ـ طلبه فقیر مازندرانی ـ درآورند و به او لقب «میرداماد» داد.
میر برهان الدین محمدباقر استرآبادی، مشهور به «میرداماد»، معلم ثالث و متخلص به اشراق، فیلسوف، متکلم و فقیه برجسته دوره صفویه و از ارکان مکتب فلسفی اصفهان است. از شاگردان وی می توان به ملا صدرای شیرازی(صاحب اسفار) اشاره کرد
وقتی از حجاب میگویم به یاد مردانی می افتم که برای حفظ ناموسشان چه سفرها و چه خطرهایی کردند.
و اما امروز بعد از اینهمه غیرت و فداکاری چه میبینیم.
زنان روز به روز حجابشان بدتر و بدتر و مردانمان بی غیرتتر(همه نه اما خیلی اینگونه اند)
یادم می آید دوران بچگی ام را..زمانیکه که به کوچه و بازار میرفتم و زنانی را میدیدم که ماه چادرشان بودند و تنها صورتشان بین سیاهی ها معلوم بود.
اما امروز وقتی به کوچه و بازار میروم ،وقتی یک خانم باحجاب و یک آقای متین را میبینم خوشحال میشوم... از بس که قحطی آمده..
یادم هست دوران بچگی ام وقتی خانم بی حجابی در کوچه و برزن راه میرفت مردانِ چشم ناپاک محو خانم میشدند ،از بس که عروسکهای جامعه ام کم بودند
اما امروز از بس که بی حجابی غوغا کرده و چشمان مردانِ چشم ناپاک عادت کرده،دیگر کسی تحویلشان نمیگیرد حتی با چشمهایشان.
این روزها سیاهی چادر بیشتر چشمگیر شده ..
گاهی میگویند اینکه خوب است مردان جامعه عادت کرده و دیگر نگاهی نمیکنند..شاید از نظر تو خوب باشد اما کمی فکر کن و ببین که زندگی ها به چه گونه شده؟
آقایی که در حال رفت و آمد به خانه و غیره هست ،چشمانش به خانمهای بزک کرده خورده،آیا هم اکنون نیز از زنِ خودش راضی هست؟!؟
آیا لذت کافی را از زنش میبرد یا از زنهای بیگانه که به رنگ و لعابهای مختلف هستند لذت میبرد؟
خودت کلاهت را قاضی کن.
●▬▬▬▬๑۩❤️۩๑▬▬▬▬▬●
بانو
بگذار اغیار نپسندنت
اینکه خدا و مرد زندگیت تو را بپسندند کفایتت میکند
●▬▬▬▬๑۩❤️۩๑▬▬▬▬▬●
یادت نرود
هر لذتی که از حرام می چشی
پروردگارت لذتی شیرینتر از حلال را،از تو خواهد گرفت
و ذائقه ات تغییر خواهد کرد
الان دیگه آرایش خانمها مخصوص شوهراشون نیست و همه میتونن صورتهای آرایش کرده اوناروببینند
حالا اگه شوهر بیچاره راضی نباشه که خانمش با چهره ی آرایش کرده و مانتو بیرون بره،به چنین مردی میگن؛بدبین هستی!
بهش میگن؛قدیمی فکر میکنی
میگن؛متحجر
میگن اصلا بیمارهستی!
آخر سرهم بهش میگن؛امروزی نیستی!
امروزی بودن به این معناست که هر کسی میتونه به خانمت هر جوری که بخواد نگاه کنه،،باهاش خوش و بش کنه و گاهی اوقات هم ی شوخی مرموزانه داشته باشه!
امروزی بودن یعنی ،گذشت اون زمانیکه غیرت هر مثقالش به اندازه ی جون آدمها ارزش داشت،الان کیلو چند میخرند؟!
خدا،اگه امروزی بودن ،اینه ،من میخوام همیشه مرد دیروز باقی بمونم
خدای خوب من ،من میدونم امروزی بودن به این شیوه رو دوست نداری
خدا امروز که این جوریه،فردا چی میخواد بشه؟!
ساکنان دریا پس از مدتی صدای امواج را نمیشنوند،چه سخت است قصه عادت
به یاد داشته باش!
هر لذتی که از حرام می چشی
پروردگارت لذتی شیرینتر از حلال را،از تو خواهد گرفت
و ذائقه ات تغییر خواهد کرد
فرداے روزے که دشمטּ بعثے خرمشهر رو گرفت،
جسد بے جاטּ و عریاטּ دختر خرمشهرے رو به تیرک بلندے بستند و اونطرف کاروטּ مقابل چشҐ هاے رزمنده هاے ایرانے گذاشتند.
رگ غیرت رزمنده هاے دلیر ایرانے به جوش میاد و تک آورهاے نیروے زمینے ارتش سه تا شهید مے دهند تا بلاخره جسد اوטּ دختر رو پاییטּ میارند و بخاک مے سپارند.
بله درست خوندین، سه شهید براے
جسد
یک دختر
مسلماטּ
ایرانی.
و حالا بعد از گذر ایاҐ آטּ عده اے که از صدقه سرے همیטּ شهدا بر صندلے هاے نرҐ جمهورے اسلامے تکیه زده اند بر طبل بے غیرتے مے کوبند.
درسته که امروز به لطف امنیتے که شهدا براے ما به ارمغاטּ آورده اند بیگانگاטּ اجازه دست درازے به ناموس ما را ندارند اما از صدقه سرے بعضے از مسئولیטּ هر روز دشمناטּ بیگانه با پوشاندטּ لباس هایے زننده ناموس مارا براے چشҐ هاے کل دنیا عریاטּ مے کنند...
اگر تربیت " غلط " به تو آموخت که
غیرت داشتن دخالت کردن است و حیا زن را در صندوق نگه داشتن!
شهید مطهری به من گفت:
غیرت، عشق مرد به ناموسش است ؛
و حیا، احترام زن به خودش...!!!
.
.
اگر تربیت " غلط " به تو آموخت
که مرد میتواند زنش را بزند !
اسلام من به من آموخت که زن ریحانه است
و مرد وظیفه دارد تمام اسباب راحتی و آسایشش را فراهم کند...!!!
.
.
اگر تربیت " غلط "به تو گفت که
زن عقلش نصف مرد است و نمی تواند به تنهایی در دادگاه شهادت دهد...؛
شهید مطهری در کتاب حقوق زن به من گفت :
که زن احساسات و عواطفش دوبرابر مرد است و از این رو
ممکن است در شهادت دادن دچار تزلزل شود...!!!
.
.
اگر تربیت " غلط " به تو گفت
که دیه زن نصف دیه ی مرد است
چون ارزشش کمتر از مرد است...؛
شهید مطهری در کتاب حقوق زن به من آموخت که :
اگر من کشته شوم برای اینکه مادرت در آسایش تو را بزرگ کند
دیه ی من بیشتر است....!!!
.
.
برای حفظ امنیت و صفا و پایداری خانواده،
زن و شوهر هر یک وظائفی دارند؛
زن وظیفه داره در ملاقات با مردان نامحرم، پوشیده و محجوب و متین و عفیف باشه..
جمال و زیبایی خودش رو بپوشونه، و طنازی و دلبری نکنه
و به این ترتیب امانت و وفاداری و علاقه خود رو نسبت به شوهرش اثبات کنه..
مرد هم وظیفه داره، وفادار باشه و از زنان نامحرم و بیگانه به کلی چشم بپوشه و اگر هم ناخودآگاه و بیاختیار چشمش به زنی افتاد، فورا چشم از او برداره،
✳️چون پیگیری نگاه و «نگاههای پیدرپی، آتش هوس و شهوت را بر میافروزد و همین موجب انحراف میشود.»
(وسائلالشیعه، ج۱۴، ص۱۳۹)
چرا که چشم از نگاه به زیبا رویان سیر نمیشه،
و اونچه میبینه، میخواد.
سرانجام هم از مسیر عفت و امانت و وفا خارج میشه و
«نگاه پیگیر تیر زهرآلودی میشه و چشمهٔ زلال و باصفای زندگی خانوادگی را کدر و مسموم میکند.»
(وسائلالشیعه، ج۱۴، ص۱۳۹)
چشم هرزهای که در پی این و آن میدوه،
دیگه زیبایی همسر و خانه و فرزندان خودش رو نمیبینه،
و زنش به چشمش نمیاد.
هر چه هم که اون خودش رو آرایش کنه و لباس تازه و زیبا بپوشه،
باز تو چشم هریص و هوسباز شوهرش نازیبا جلوه میکنه..
#ستارخان در خاطراتش میگوید:
❣من هیچوقت گریه نکردم❣ ،چون اگر گریه میکردم ،#آذربایجان شکست میخورد و اگر آذربایجان شکست میخورد ایران شکست میخورد.
اما در زمان مشروطه یکبار #اشک ریختم.
آن زمانی که نه ماه بود در محاصره بودیم ،بدون آب و غذا.
از قرارگاه آمدم بیرون.
مادری را دیدم با کودکی دربغل.
کودک از فرط #گرسنگی بسمت بوته ی علفی رفت و از ضعف شدید،آنرا با #خاک و ریشه میخورد.
باخودم گفتم الان مادر این کودک مرافحش میدهد و میگوید لعنت برستارخان.
اما مادر ،فرزند را در آغوش گرفت و گفت :
« اشکالی ندارد فرزندم، خاک میخوریم اما خاک نمیدهیم».
آنجا بود که اشک از چشمانم جاری شد.
⭕️انسانهای پاک حجاب دخترانشان را دوست دارند، و بر پوشش آنها حریص هستند، و دوست دارند تا آنها را با تقوا و صالحه به جامعه تحویل دهند، ولیکن چگونه....؟
◀️ #ده گام اساسی برای با حجاب کردن دخترت به تو پیشنهاد می شود که در هیچ یک از این اسلوبها، چیزی به نام توبیخ، کتک زدن، داد و بی داد کردن و امثال اینها نمی یابید، بلکه گامهای حکیمانه ی است که پدر و مادر و یا دیگر اعضای خانواده برای با حجاب کردن دخترانشان به کار می گیرند.
1⃣از همان روز کودکی دخترت را به حجاب تشویق کن، و منتظر نباش تا به سن تکلیف برسد، سپس او را بدان امر کنی، چه بسا وقتی به سن تکلیف رسید نتوانی او را قانع سازی، و هوای نفس بر وی غلبه کند، پس بهتر آن است از کودکی به تدریج شروع کنیم.
2⃣خوبی های حجاب را برایش ذکر کن، از عجایب و حسنیات آن صحبت کن، و بگو که حجاب وقار و سنگینی است، حجاب مظهر تربیت صحیح و حسن نیت پاک است.
3⃣ او را با خبر ساز که همانا حجاب امری واجب از جانب خداوند است، و او را آگاه ساز که این عمل را فقط برای رضای خداوند انجام می دهی نه مردم؛ و اینکه خداوند در همه حال او را می بیند. و خداوند از زن محجبه خشنود می شود، ایات حجاب را برایش تلاوت کن، و او را تشویق کن تا آن را حفظ نماید و معانی آن را فرا گیرد.
4⃣ نمونه ی از زنان محجبه و صالحه برای آنها ذکر کن، بهتر است از امهات المؤمنین شروع شود، سپس از زنان صالحه دیگری که نمونۀ بارز عصر خویش بودند، سعی شود نمونه ی از زنان محجبه این عصر نیز برای آنها ذکر شود، بویژه زنان غیر مسلمانی که به اسلام رو آوردند و حجاب را اختیار نمودند.
5⃣ تفاوت بین زنان محجبه و غیر محجبه برای دخترت ذکر کن، و هلاکت بی حجابان و خطر بی حجابی در اجتماع امروزی برای وی بازگو کن.
6⃣ از اخلاق و رفتار زن صالحه سخن بگو، و ثواب التزام به عمل صالح، و پاداش زنان صالح، و اینکه چگونه یک زن صالحه می تواند سبب هدایت دختران دیگر شود؟
7⃣ مواظب باش تا دخترت همراه دختران محجبه باشد و با آنها دوست باشد، و ایشان را همراه دختران بی بند و بار رها مساز، چه بسا که دوست و همنشین بیشترین تأثیر را بر همنوع خود می گذارد.
8⃣ سعی شود مادر دختر الگویی صالحه برای او باشد، تا با وی در مورد حجاب،
و کیفیت آن سخن بگوید، و حکایات و داستانهای حجاب را از وی بشنود.
9⃣- تلاش شود تا مادر،
دخترش را در کلاسهای دینی و علمی و حلقات قرآن در مساجد مشارکت دهد، چون در این کلاس ها بر حجاب خویش بیشتر اهتمام می ورزد، و بدینوسیله کم کم به آن خو گرفته، و پرورش می یابد.
چه زیبا نوشته ای مهربانم:
"وما شب را مایه آرامش قرار دادیم"
چادرم را که بر سر می کنم
سیاهی اش گویا
همانند شبی است که برایم آرامش را
به ارمغان می آورد......
زن زیبایی به عقد مرد زاهد و مومنی در آمد.
مرد بسیار قانع بود و زن تحمل این همه ساده زیستی را نداشت.
روزی تاب و توان زن به سر رسید و با عصبانیت رو به مرد گفت: حالا که به خواسته های من توجه نمی کنی، خود به کوچه و برزن می روم تا همگان بدانند که تو چه زنی داری و چگونه به او بی توجهی می کنی، من زر و زیور می خواهم!
مرد در خانه را باز کرد و روبه زن می گوید: برو هر جا دلت می خواهد!
زن با نا باوری از خانه خارج شد، زیبا و زیبنده!
غروب به خانه آمد .
مرد خندان گفت: خوب! شهر چه طور بود؟ رفتی؟ گشتی؟ چه سود که هیچ مردی تو را نگاه نکرد .
زن متعجب گفت: تو از کجا می دانی؟
مرد جواب داد: و نیز می دانم در کوچه پسرکی چادرت را کشید!
زن باز هم متعجب گفت : مگر مرا تعقیب کرده بودی؟
مرد به چشمان زن نگاه کرد و گفت: تمام عمر سعی بر این داشتم تا به ناموس مردم نگاه نیاندازم، مگر یکبار که در کودکی چادر زنی را کشیدم!
شاید بتوان گفت آقای عظیم دربند سری یکی از قدیمی ترین دوستان شهید عباس بابائی باشد. سابقه این دوستی از سال ۴۸ شروع و تا هنگام شهادت آن بزرگوار ادامه داشت.
اینجانب عظیم دربند سری در سال ۱۳۴۸ وارد نیروی هوایی شدم . در بدو ورود می بایستی یک سری آموزشها را در نیروی هوایی می دیدیم که از آن جمله آموزش زبان انگلیسی بود. در کلاس زبان من به عنوان هنرجو سمت ارشدی کلاس را داشتم ، با ورود عباس بابائی به کلاس به عنوان دانشجو می بایست ایشان ارشد کلاس می شد اما عباس ازاین کار امتناع می کرد.
در این کلاس من با این شهید بزرگوار آشنا شده و با هم رفیق شدیم. ایشان شخصیت خاصی داشتند واز همه متمایز بودند. در آن دوران بیشتر استادان زن بودند از جمله استاد کلاس زبان که یک زن آمریکایی بود.آمریکاییها می خواستند از این طریق فرهنگ منحوس غربی را به جوانان این مرز وبوم تحمیل کنند. عباس همیشه میگفت:(اینها ماموران CIA هستند و در قالب استاد، جاسوسی می کنند).
همانطور که گفتم ایشان اخلاق بخصوصی داشتند. انسانی متواضع و با اخلاص بودند که من شیفته اوشده وتا پایان دوره با هم بودیم. این استاد زبان برای اینکه فرهنگ مبتذل غرب را رواج دهد،به دانشجویان پیشنهاد شرم آوری داد که، اگر کسی امتحان پایان ترم را ۲۰ بگیرد من یک شب با او خواهم بود. بعد از اعلام نمرات عباس ازهمه نمره اش بیشتر بود او امتحان را ۱۹ گرفته بود. من برگه او را که دیدم تعجب کردم زیرا او یک کلمه ساده را غلط نوشته بود و آن استاد هم به عباس گفت: تو عمدأ این کلمه را غلط نوشته ای تا با من نباشی. آنجا بود که من به عظمت روحی عباس پی بردم. ایشان با این کار درس تقوا و عفت و بزرگواری را به دیگران آموخت.
شیطان به حضرت یحیی(ع) گفت: دو سلاح، برندهترین سلاح و پشتوانه من است: یکی غضب است، انسانی که غضب میکند آدم میکشد، فحش میدهد، جنایت میکند، دیگری زنهای نامحرم است، این دو نور چشم و برندهترین سلاح من هستند. عزیزان، در طول تاریخ یکی از حربههایی که دشمن همیشه برای انحراف جامعه استفاده کرده است همین حربه بدحجابی و گسترش فساد در جامعه بوده است.
توجه کنیم که حجاب فقط برای زنان نیست؛ و علاوه بر حجاب، انسان باید در داشتن حیا و عفت هم تلاش داشته باشد.
خداوند در سورهی نور ایات 30 و 31 ابتدا مردان را مورد خطاب قرار می دهد که چشمهای خود را فروگیرند و پاكدامنى ورزند و سپس حجاب زنان را معرفی میکند که میتوان چادر را مصداقی برای ان در نظر گرفت.
دروغ، دزدی، توهین کردن و ... رفتارهایی اشتباه هستند. ولی این دلیل نمیشه که بیحجاب بودن درست باشه.
حجاب، برای عشق بیشتر؛ حجاب، برای این که محبت بیشتری بین انسانها باشه؛ حجاب، برای ارامش بیشتر و حجاب، برای این که نافرمانی خدا عامل سعادت و رستگار شدن نیست.
✿
مقام معظم رهبری:
اگر من امروز رهبر انقلاب نبودم،رییس فضای مجازی کشور میشدم!
رایانه ها و فضای مجازی و سایبری که الان در اختیار شماست،
اگر بتوانید اینها را یاد بگیرید ،میتوانید یک کلمه حرف درست خودتان را
به هزاران مستمعی که شما را نمیشناسند ،برسانید!
این فرصت فوق العاده ای است؛
مبادا این فرصت را ضایع کنید !
اگر ضایع شد خداوند متعال از من و شما روز قیامت سوال خواهد کرد!
1391/7/20
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
مشکل کارهای ما اینه که برای رضای همه کار میکنیم،جز خدا"شهیدابراهیم هادی"
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
شهادت تیر و ترکش نیست؛آنروز که خدا را باهمه چیز و در همه جا دیدیم و نشان دادیم،شــــــهـــیــــد شده ایم
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
در زمین عشـــقـــی نیست که زمینت نزند،آســمــــان را دریاب
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
تنها و تنها خــــــداست که می ماند